تحقیقات نشان داده است کودکانی که دارای خودشیفتگی هستند، شانس بیشتری برای انتخاب شدن به عنوان رهبر دارند. به نظر نمی رسد عملکرد کودکان خودشیفته به عنوان رهبر برتر از عملکرد سایر کودکان باشد. خودشیفتگی یک پدیده گیج کننده است که اغلب با ویژگیهای بسیار منفی و مثبت همراه است. از یک طرف افراد خودشیفته، خودخواه و مغرور هستند، احساس حق طلبی میکنند و فاقد همدلی هستند. علاوه بر این، آنها می توانند بسیار حسود، خودخواه، استثمارگر و مستعد خصومت و پرخاشگری در واکنش به انتقادات حتی جزئی باشند. در واقع، برخی از محققان استدلال کرده اند که هسته خودشیفتگی، تضاد و خصومت است. این تضاد را میتوان به عنوان نقطه مقابل سازش کردن تعریف کرد.
طبق DSM-5، رفتارهای خصومت آمیز، فرد را در تضاد با افراد دیگر قرار میدهد. این ویژگیهای متضاد ممکن است شامل بزرگنمایی و خود بزرگ بینی، محق دانستن خود، فریبکاری، سنگدلی، حیله گری، خصومت، عدم همدلی و عدم رعایت کلی حال دیگران باشد. از سوی دیگر گاهی اوقات به افراد خودشیفته، می توان نگاه مثبت داشته باشید. از آنجایی که برخی از افراد خودشیفته مورد دوست داشته شدن و مورد تحسین، از طرف اطرافیان شان قرار میگیرند، به همین دلیل است که اغلب افرادی دارای اعتماد به نفس بالا، جذاب و دارای شخصیت کاریزماتیک هستند. همچنین افراد خودشیفته تمایل به محبوب شدن دارند، اگرچه ممکن است محبوبیت خود را حفظ نکنند. علاوه بر این بسیاری از افراد خودشیفته متخصص و موفق هستند. به عنوان مثال، تحقیقات علمی نشان میدهد که افراد ثروتمند، هنرمندان موفق و مدیران اجرایی با دستمزد بالا، بیشتر احتمال دارد دارای شخصیت خودشیفته باشند. تحقیقات نشان میدهد که حتی رؤسای جمهور ایالات متحده نیز در مقایسه با جمعیت عمومی سطوح بالایی از خودشیفتگی را نشان میدهند و همچنین خودشیفتگی زیاد رؤسای جمهور در طول زمان در حال افزایش است.
ارتباط بین خودشیفتگی و رهبری
اجازه دهید ارتباط بین خودشیفتگی و رهبری را با جزئیات بیشتری بررسی کنیم. به عنوان مثال، چه زمانی رابطه بین خودشیفتگی و لیدر شدن یا رهبری بوجود می آید؟ در بزرگسالی، نوجوانی یا در اوایل کودکی؟ و اگر کودکانی که خودشیفتگی بالایی دارند، در مقایسه با آنهایی که خودشیفتگی پایینی دارند، احتمال بیشتری دارد که رهبر شوند. آیا آنها نیز به عنوان رهبر میتوانند بهتر عمل میکنند؟ همه اینها در مطالعات استعدادیابی توسط روانشناسان بررسی شده است.
خودشیفتگی و رهبری: نمونه و روشها
شرکت کنندگان شامل 107 کودک در کشور هلند بودند (97 درصد هلندی، 54 درصد دختر و سن 7 تا 14 سال). از هر گروه یک کودک بطور تصادفی به عنوان سرپرست تعیین شد. از گروه ها خواسته شد تا یک تکلیف با مشخصه پنهان را تکمیل کنند. در این تکالیف، نمیتوان داوری دقیقی انجام داد مگر اینکه اعضای شرکت کننده، اطلاعاتی را که هر کدام شان دارند را به اشتراک بگذارند. انتخاب بهترین نامزد (از بین سه نفر) برای شغل افسری پلیس، به عنوان وظیفه تعیین شده بود. اطلاعات محدودی در مورد نامزدهای افسر پلیس به هر کودک داده شد. بنابراین، در حالی که هر کودک به برخی از اطلاعات در مورد نامزدها دسترسی داشتند، کودکان تنها از طریق گفتگو میتوانستند به تمام اطلاعاتی که اشتراک گذاری نشده بود، دسترسی داشته باشند.
اگر آنها میتوانستند با موفقیت تبادل اطلاعات کنند، به طور منطقی به این نتیجه میرسند که کاندید 3 برای این کار بهترین است. چرا؟ زیرا کاندیدای شماره 3 در مقایسه با سایر کاندیدها دارای ویژگیهای مثبت (مانند سریع به خاطر سپردن چهره ها و جزئیات) نسبت به ویژگیهای منفی (مثلاً تنبل و ضعیف بودن) بود. در مورد معیارهای استفاده شده، خودشیفتگی با استفاده از مقیاس 10 ماده ای و خودشیفتگی دوران کودکی با مواردی مانند «کودکانی مانند من سزاوار چیزهای زیادی در زندگی هستند» و «من یک فرد بسیار خاص هستم» ارزیابی شد. انتخاب رهبری با درخواست از کودکان برای معرفی رهبران واقعی در میان همکلاسی ها تعیین شد.
توجه داشته باشید، رهبر به عنوان کسی که تصمیم می گیرد افراد یک گروه چه کاری انجام دهند، یا کسی که رئیس است، تعریف میشود.
همچنین در نظر گرفتن اقتدار رهبر، اثربخشی رهبر و اولویت رهبر آینده مورد ارزیابی قرار گرفت. برای تعیین عملکرد واقعی رهبران در گروه ها، دو دانشجوی فارغ التحصیل نیز فیلم های ضبط شده از بحثهای گروهی و عملکردهای رهبری کودکان را تماشا کردند. سپس رفتارهای مربوط به جنبه های مختلف رهبری، مانند هدایت، نظارت، برنامه ریزی و حل مسئله را کدگذاری کردند.
خودشیفتگی و رهبری: نتایج
بر اساس رتبه بندی همسالان، کودکان نسبتاً خودشیفته، بیشتر به عنوان رهبران واقعی ظاهر میشوند. علاوه بر این، زمانی که مناصب رهبری به آنها داده شد، دید مطلوبتری نسبت به خود به عنوان رهبر داشتند. با این وجود عملکرد واقعی آنها به عنوان رهبر تفاوت قابل توجهی با رهبران غیر خودشیفته نداشت. بطور خاص رهبران با میزان خودشیفتگی بالا نسبت به رهبران غیر خودشیفته در میزان رفتار مدیریتی که از خود نشان می دادند و درک مثبتی که توسط پیروانشان داشتند، یا نحوه عملکرد گروهشان تفاوتی نداشتند. بنابراین، یک سوال مهم این است که چرا کودکان خودشیفته بیشتر به عنوان رهبر ظاهر میشوند؟
یک عامل بالقوه شامل خودفریبی است. وقتی مردم کمتر به خود شک داشته باشند، راحت تر میتوانند خود یا بینش خود را به دیگران بقبولانند. در این مورد، کودکان خودشیفته که خود را خاص و بهتر از دیگران میدانستند، احتمالاً به راحتی میتوانستند دیگران را نسبت به برتری خود به عنوان رهبر متقاعد کنند. شاید افراد خودشیفته سعی در قانع کردن مردم دارند تا خودشان را فریب دهند. ناخودآگاه ممکن است بگویند «من به شدت نیاز دارم باور کنم که استثنایی هستم. اگر همه شما آنرا باور دارید، پس شاید من هم واقعاً بتوانم آن را باور کنم». هر چند تحقیقات بیشتری برای روشن شدن باورهای ناخودآگاه در شخصیت های خودشیفته مورد نیاز است.
توضیحات بیشتر دیگر شامل ارتباط بین خودشیفتگی و عاملیت شخص است. به نوعی، خودشیفتگی ممکن است به عنوان ترکیبی از ویژگیهای شخصیتی متضاد و همراه با عاملیت تعریف شود. ویژگی هایی مانند اعتماد به نفس، قاطعیت، قاطع بودن و جاه طلب بودن. صفت عاملیت با پیگیری موفقیت آمیز اهداف شخصی و دستیابی به نتایج مطلوب مرتبط است. علاوه بر این نتایج، این مقاله شرایطی را برای مطالعات مربوط به شباهتها و تفاوتهای خودشیفتگی با سایر ویژگیهای شخصیتی و برای توسعه مداخلات دقیق جهت مهار جنبه های نامطلوب اجتماعی خودشیفتگی فراهم میکند. در مقاله حاضر صفات عاملیت، بعنوان واسطه ای بین ارتباط خودشیفتگی و ادراک خودشیفته ها از عملکرد خود به عنوان رهبر میباشد. بنابراین ویژگیهای عاملیت به توضیح اینکه چرا کودکان با سطوح خودشیفتگی بالاتر، خود را به عنوان رهبر بهتر درک میکنند، کمک می کند. روانشناسان خاطرنشان میکنند که این موضوع گامی مهم در جهت رشد هویت رهبری است.