وبسایت پولیتیکو اخیراً مقالهای با عنوان «پنج جنگی که کارشناسان از آغاز آنها در پنج سال آینده بیم دارند» منتشر کرده است. این مقاله سیاسی توسط «گَرِت ام. گِراف» نویسنده و مورخ نوشته شده است. وی نویسنده کتاب جدید «زمانی که دریا زنده شد: تاریخ شفاهی روزِ دی یا همان D-Day» است. کتاب قبلی او، «واترگیت: یک تاریخ جدید»، سال گذشته نامزد نهایی جایزه پولیتزر در بخش تاریخ شد. مقاله پیش رو توسط «ابراهیم نتّاج» ترجمه شده و تصاویر آن نیز اثر «جولیو بوناسِرا» است که به سفارش «پولیتیکو» تهیه شدهاند. در این مقاله، نویسنده به بررسی سناریوهای احتمالی برای وقوع درگیریهای بزرگ در نقاط حساس جهان میپردازد. مقاله با این سناریوی فرضی آغاز میشود:
هر روز، قطار آبی و طلایی «یانتار» (Yantar) از مسکو حرکت میکند تا پس از سفری ۱۲۸۵ کیلومتری، به کالینینگراد، یک برونبوم (اِکسکلاو) روسی با نیم میلیون نفر جمعیت در دریای بالتیک که بین لیتوانی و لهستان قرار دارد، برسد. اما در روز جمعه، ۱۹ مارس ۲۰۲۷، برق بخش وسیعی از شرق لیتوانی قطع میشود و قطار یک ساعت مانده به مرز، متوقف میگردد. در ابتدا، مسافران به این توقف و قطعی برق اهمیتی نمیدهند، اما با گذشت ساعتها، سردرگمی و نگرانی آنها افزایش مییابد. تا شب، مأموران قطار در واگنها توضیح میدهند که هیچ خبری از زمان وصل شدن مجدد برق نیست و از آنجایی که مسافران برای ورود به منطقه ویزای مشترک اروپا، ویزا ندارند، نمیتوانند از قطار پیاده شوند. تلفنهای همراه هنوز کار میکنند و مسافران نگران و گرسنه روسی شروع به انتشار توئیتها و ویدئوهای پریشان در تیکتاک میکنند؛ یکی از آنها ادعا میکند که یک مادربزرگ ۸۲ ساله دچار وضعیت اورژانسی پزشکی شده است.
حدود نیمهشب، فرماندار کالینینگراد اعلام میکند که گروهی از پلیس مرزی را برای تأمین غذا و تدارکات به لیتوانی اعزام میکند. کاروان خودروهای پلیس نشاندار از یک گذرگاه مرزی با نگهبانی اندک عبور کرده و وارد بزرگراه A7 میشود. اطلاعات بعدی آمریکا نشان میدهد که اکثر نیروهای روسی از کهنهسربازان نیروهای ویژه، که در خط مقدم جنگ اوکراین آبدیده شدهاند، تشکیل شدهاند، اما لباس پلیس مرزی به تن دارند.
پلیس لیتوانی و چند واحد ارتش به تعقیب کاروان روسی میپردازند که در کنار قطار میرسد و شروع به تخلیه غذا و آب میکند. در ویلنیوس، مرکز عملیات اضطراری به این موضوع مشکوک است که قطع برق ناشی از یک حمله سایبری با منشأ روسی است. افسران کشیک، نخستوزیر و وزیر دفاع را بیدار میکنند. تماسهای تلفنی بین ویلنیوس، کالینینگراد و سپس مسکو برقرار میشود. مقامات روسی اصرار دارند که تنها از شهروندان خود محافظت میکنند و با تضمین عدم پیاده شدن مسافران روسی از قطار، به حفظ حاکمیت لیتوانی کمک میکنند.
تا صبح شنبه، قطار توسط حلقههایی از نیروهای روسی و نظامیان و پلیس لیتوانی محاصره شده است. حدود ظهر، شش گلوله شلیک میشود. سه پلیس روسی، که دو نفرشان کشته و یک نفر زخمی میشود، بر زمین میافتند و یک افسر پلیس لیتوانی نیز مجروح میگردد. دیدبانهای لیتوانیایی ادعا میکنند که شلیکها از داخل قطار بوده است، اما با این حال، وضعیت به سرعت رو به وخامت میرود. کمتر از یک ساعت بعد، کرملین اعلام میکند که برای تأمین امنیت و تخلیه قطار، نیرو به لیتوانی اعزام میکند و ۲۰ دقیقه پس از آن، یک ستون زرهی از مرز کالینینگراد عبور میکند؛ ستونی چنان بزرگ و با تسلیحات سنگین که هیچ ناظری نمیتوانست باور کند در عرض چند ساعت جمعآوری شده است.
در مسکو، ولادیمیر پوتین بیانیهای منتشر میکند که در آن توضیح میدهد تنها یک عملیات نجات را آغاز کرده و این اقدام تهاجم نیست. وزیر دفاع لیتوانی با وحشت با مقر ناتو در بروکسل تماس تلفنی برقرار میکند، در حالی که نخستوزیر با همان وحشت با رئیسجمهور دونالد ترامپ در مار-آ-لاگو تماس میگیرد. در هر دو تماس، پیام کوتاه و واضح است: «کمک کنید».
سناریوی بالا در حال حاضر تخیلی است، اما وقوع آن یا چیزی شبیه به آن کاملاً محتمل به نظر میرسد. اگر از کسانی که تخصصشان پیشبینی درگیریهای بینالمللی است بپرسید که جنگ در پنج سال آینده ممکن است در کجا آغاز شود، منطقه بالتیک – شامل سه کشور استونی، لتونی و لیتوانی که پس از سقوط دیوار برلین از اتحاد جماهیر شوروی جدا شدند و منطقهای که پوتین آرزوی بازپسگیری آن را دارد – در صدر فهرست تقریباً تمام کارشناسان قرار دارد.
اما این تنها منطقه پرخطر نیست. در همین سال، دو مورد از موردانتظارترین درگیریهای بالقوه جهان به واقعیت تبدیل شد: پرواز موشکها بر فراز مرز هند و پاکستان در ماه مه و سپس در ماه ژوئن، آغاز جنگ اسرائیل با ایران بر سر برنامه هستهای آن. در حالی که درگیری هند و پاکستان به سرعت به پایان رسید، اما نتایج راهبردی موفقیت تاکتیکی ادعایی اسرائیل در جنگ دوازده روزه علیه ایران، همچنان یک پرسش باز است.
این تابستان، هشتادمین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم است، و در حالی که چنین درگیری عظیم و گستردهای یعنی جنگ جهانی سوم ممکن است کاملاً دور از ذهن به نظر برسد، اما واقعیت این است که در اغلب روزها، جهان به یک درگیری منطقهای یا حتی جهانی بزرگ نزدیکتر شده است. ظهور فناوریهای مخرب جدید و مزیتهای نامتقارن، مانند تسلیحات خودکار و پهپادها، پیشبینی بیثباتتر شدن وضعیت جهان را در سالهای آینده سادهتر خواهد کرد.
تحلیل اظهارات و گزارشهای اطلاعاتی اخیر ایالات متحده، و همچنین مصاحبه با شش کارشناس برجسته ژئوپلیتیک در جهان، نشان میدهد که علاوه بر خاورمیانه، پنج درگیری پرمخاطره و برجسته دیگر نیز وجود دارد که به طور قابل تصوری میتوانند در پنج سال آینده رخ دهند، و همگی امکان دارند تا پیامدهای عمیق و جدی از نظر نظامی، اقتصادی یا ژئوپلیتیکی برای ایالات متحده به بار آورند. اینها مناطقی پر از تنش هستند که یک تهاجم نظامی (مانند تهاجم روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۱)، یا یک تنش کوچک قابل تشدید و یا حتی فقط مقدار اندکی از سوءتفاهمها، اشتباهات، حوادث نظامی و یا خطاهای محاسباتی میتواند آنها را به یک رویارویی بزرگتر با تلفات جانی بیشتر و گسستهای جهانی عمیقتر منجر کند.
جنگ غیرقابل پیشبینی است و معمولاً پیروزی در آن دشوارتر از چیزی است که در ابتدا تصور میشود؛ درسی که ایالات متحده به سختی در درگیریهای دو دهه خود در افغانستان و عراق آموخت. اما این موضوع برایش به ندرت بازدارنده بوده است. به طور کلی و علیرغم اینکه جنگ غالباً برای هر دو طرف متجاوز و مدافع یک رویداد ویرانگر بوده اما یکی از معدود فعالیتهای مداوم و غیرقابل توقف بشر از لحظه آغاز نیز بوده است.
این مقاله به بررسی پرتنشترین کشورهای جهان میپردازد؛ کشورهایی که احتمال وقوع جنگ بین آنها در آینده نزدیک، قابل پیشبینیتر است.
هند-پاکستان (همسایگان هستهای آزرده)
پیشینه: به مدت چهار روز در اوایل ماه مه، به نظر میرسید که جهان ممکن است با یکی از ترسناکترین سناریوهای هستهای خود روبرو شود: یک درگیری جدی بین هند و پاکستان، دو کشوری که زرادخانههای هستهای آنها، به قول کارشناسان، کاملاً کنترل شده و ایمن نیست. تنشها پس از یک حمله تروریستی در اواخر ماه آوریل در منطقه مورد مناقشه «جامو و کشمیر» تحت کنترل هند، تشدید شد که منجر به چندین روز تبادل موشکی غیرهستهای شد که پایگاههای نظامی در هر دو سوی مرز را هدف قرار داد. این جدیترین درگیری بین دو کشور در دهههای اخیر بود که با یک آتشبس به پایان رسید (که ممکن است با کمک ترامپ نیز بوده باشد).
اختلافات مرزی بین دو کشور ریشه در تقسیم بریتانیا در سال ۱۹۴۷ دارد که مستعمره سابق این کشور را به دو بخش هند (با اکثریت هندو) و پاکستان (با اکثریت مسلمان) تقسیم کرد و از آن زمان درگیریها به وجود آمده است، از جمله جنگهایی در سالهای ۱۹۶۵ و ۱۹۷۱ که دومی منجر به ایجاد یک «خط کنترل» جدید بین کشمیر هندی و کشمیر پاکستانی شد. در سالهای اخیر این دو کشور یک بار در سال ۱۹۹۹ جنگیدند، اما از سال ۲۰۰۳ به طور مستمر صلح را حفظ کردهاند، حتی با وجود اینکه درگیریهای مرزی در سطح پایین، دهها نفر را به کام مرگ کشانده است. همچنین هند با دلایلی مستند، پاکستان را به حمایت از فعالیتهای تروریستی در خاک خود متهم میکند.
خطرات: هند و پاکستان احتمالاً بیش از هر دو کشور دیگری در جهان، در معرض خطر یک رویارویی هستهای قرار دارند. بر اساس برآورد «بولتن دانشمندان اتمی»، پاکستان حدود ۱۷۰ و هند حدود ۱۸۰ سلاح هستهای در اختیار دارند. هرگونه جنگ هستهای در جنوب آسیا، فراتر از تلفات جانی فوری، پیامدهای فاجعهبار زیستمحیطی و اقتصادی برای کل جهان خواهد داشت، از جمله نابودی شهرها و گسترش غبار رادیواکتیو در سراسر منطقه. حتی اگر قدرتهای بزرگ مانند ایالات متحده و چین از مداخله در جنگ اجتناب کنند، اثرات «زمستان هستهای» در جو به شدت بر تولید مواد غذایی در کشور همسایه، چین، و حتی فراتر از آن تأثیر خواهد گذاشت. یک مطالعه از دانشگاه راتگرز در سال ۲۰۱۹ محاسبه کرده است که قحطیهای ناشی از چنین درگیری، «میلیونها، یا حتی میلیاردها» نفر را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
چرا محتمل است: درگیری ماه مه نشان داد که در شرایط تنشآلود، طرفین برای ورود تدریجی و محتاطانه به درگیری گزینههای محدودتری در اختیار دارند و در نتیجه، ممکن است به جای حرکت آهسته و قدم به قدم، بسرعت وارد فاز خطرناکی از رویارویی و جنگ شوند. «کریستوفر کلاری» عضو غیرمقیم مرکز «هنری استیمسون» و مدیر سابق بخش جنوب آسیا در پنتاگون، میگوید:
«دو طرف این درگیری نشان دادند وقتی به سرعت شروع به آسیب زدن به پایگاههای نظامی طرف مقابل کردند، شبکههای عصبی فرماندهی و کنترل آنها تضعیف شده و تواناییشان برای سنجش یک پاسخ مناسب و کنترلشده کاهش یافته است.»
رهبران اطلاعاتی بهطور خاص نگران هند و پاکستان هستند، زیرا این درگیری «فیوزی کوتاه و غیرقابل پیشبینی» دارد؛ به این معنی که میتواند به سرعت شعلهور شود. «آوریل هینز» مدیر سابق اطلاعات ملی در دولت جو بایدن در این باره توضیح میدهد:
«میتوانید پتانسیل آن را ببینید که به سرعت از یک بحران کوچک به جنگی تمامعیار تبدیل شود، علیرغم این واقعیت که هیچ یک از طرفین ممکن است نخواهند وارد جنگ شوند. علت این است که سیاستهای داخلی در هر دو کشور، آنها را به تشدید تنش سوق میدهد و هر یک از آنها رفتار دیگری را بهانه قرار میدهد.»
یکی از جنبههای بهویژه نگرانکننده این است که دکترین نظامی پاکستان، آستانه استفاده از تسلیحات هستهای علیه هند را پایین میداند. علاوه بر این، فشارهای سیاسی داخلی همراه با عدم تکامل کافی زرادخانهها و دکترینهای هر دو کشور میتواند به این معنی باشد که هرگونه رویارویی هستهای به یک مسابقه برای استفاده از دهها یا صدها سلاح در سریعترین زمان ممکن تبدیل شود، که در نتیجه صدها حمله هستهای را در عرض تنها چند روز جنگ رقم خواهد زد.
چرا نامحتمل است: به بیان ساده و واضح، یک جنگ در مقیاس بزرگ بین هند و پاکستان برای هر دو کشور فاجعهبار خواهد بود. «کریستوفر کلاری» در ادامه همچنین میگوید:
بزرگترین محرک صلح بین هند و پاکستان این واقعیت است که هر دو اولویتهای فوری دیگری دارند؛ برای هند، یک رقابت استراتژیک اقتصادی بسیار جدی با چین و همچنین یک برنامه توسعه برای ارتقاء جایگاه خود به یک کشور با درآمد متوسط است.
او در مورد پاکستان نیز اشاره میکند که این کشور با شورشهایی در منطقه بلوچستان و همچنین مناطق پشتون در امتداد مرز با افغانستان روبرو است. کلاری میگوید:
اینها ماهیت بسیار جدی دارند که واقعاً باید توجه زیادی را به خود جلب کنند.
چین-تایوان (ترسناکترین تهاجم)
پیشینه: اگر از هر کارشناسی درباره پرمخاطرهترین درگیریهای سالهای آینده بپرسید، حتماً به درگیری در «تنگه تایوان» نیز اشارهای خواهد کرد. جایی که «شی جینپینگ» رئیسجمهور چین، چشم به تسخیر تایوان دوخته است. فارغ از اینکه این جزیره هرگز در تاریخ خود توسط دولت اصلی چین کنترل نشده است. شی همچنین متوجه است که مردم تایوان، همانند آنچه پوتین در اوکراین با آن روبهرو شد، از او و هرگونه تمایل به اتحاد با کشور مطبوعش یعنی چین فاصله میگیرند.
خطرات: همانطور که کشورهای بالتیک میتوانند نقطه اشتعال برای آزمودن تعهد ناتو باشند، تایوان نیز به عنوان آزمونی برای تعیین رهبری نظم جهانی در قرن بیستویکم دیده میشود: ایالات متحده یا چین؟ با وجود اینکه هیچ معاهده دفاعی رسمی وجود ندارد، ایالات متحده مدتهاست که از تایوان حمایت میکند، اما بسیاری تردید دارند که آیا دونالد ترامپ به این وعده به اندازه دولتهای گذشته کاملاً متعهد خواهد ماند یا خیر. افزون بر این، بازیهای جنگی که توسط اندیشکدههای واشنگتن طراحی شدهاند، سؤالات نگرانکنندهای را درباره توانایی ایالات متحده برای نبرد با چین بر سر تایوان مطرح کردهاند. ذخایر تسلیحات ایالات متحده احتمالا در یک درگیری چندماهه با چین دوام زیادی نخواهد آورد و کارشناسان تخمین میزنند که تلفات جانی سربازان ایالات متحده ممکن است در عرض چند ماه از مجموع تلفات جنگهای ویتنام و کره نیز فراتر رود.
اگر چین تایوان را تصرف کند (چه با مخالفت بینالمللی و چه بدون آن)، این تجاوز فوراً ژئوپلیتیک و ائتلافهای اقیانوس آرام را بازنویسی خواهد کرد، زیرا کشورهای آسیای جنوب شرقی و حاشیه اقیانوس آرام که مدتهاست با ایالات متحده متحد بودهاند، در نظر خواهند گرفت که کدام ابرقدرت بهتر میتواند منافع اقتصادی و امنیتی بلندمدت آنها را تأمین کند. تصرف تایوان حتی میتواند به اشاعه هستهای در کشورهای نگرانکنندهای مانند کره جنوبی و ژاپن دامن بزند که ممکن است تردید داشته باشند آیا ایالات متحده در آینده در صورت نیاز به کمک آنها خواهد آمد یا خیر.
چه چیزی جنگ را محتمل میکند: اعتقاد بر این است که شی یک ضربالاجل تا سال ۲۰۲۷ را برای آمادهسازی نیروهای مسلح خود به منظور تهاجم به تایوان تعیین کرده است. چین در حال انجام یک ساختوساز عظیم در نیروهای دریایی-خاکی خود است که برای عملیات آبی-خاکی آموزش دیدهاند و به نظر میرسد رزمایشهای منظمتری برگزار میکند. جان فاینر، معاون سابق مشاور امنیت ملی در دولت بایدن میگوید:
«آنها همیشه سناریوهای تایوان را تمرین میکنند، زیرا این مهمترین کاری است که ارتششان ممکن است مجبور به انجام آن شود.»
علاوه بر این، شی خود را به عنوان یک شخصیت تحولآفرین در تاریخ چین معرفی کرده است و با نگاه او به میراث و پایان دوران خود در قدرت، تایوان یکی از «کارهای ناتمام» اصلی او باقی مانده است. او کنترل تبت را تقویت کرده و کنترل کامل «هنگ کنگ» را در اختیار گرفته است، با این حال تایوان همچنان در حال دور شدن از چین است. با توسعه وضعیت سیاسی داخلی در تایوان، شی ممکن است احساس کند که فرصت برای اقدام در حال از دست رفتن است و میبایست دقیقاً همین کار را انجام دهد.
چه چیزی جنگ را نامحتمل میکند: مشخص نیست که شی چقدر به ارتش خود که نه تنها مملو از فساد است بلکه بیتجربه نیز هست، اعتقاد دارد. پاکسازیهای متعددی صورت گرفته و نشانههای زیادی وجود دارد که شی به طور کامل کنترل نهادهای قدرتمند سیاسی ارتش و نیروی دریایی را در دست ندارد. یک تهاجم به تایوان از طریق تنگه، یکی از جاهطلبانهترین و سختترین عملیاتهای نظامی است که قرار است در تاریخ جهان انجام شود، و چین این کار را با ارتشی انجام خواهد داد که علیرغم آموزش زیاد و فناوری پیشرفته، تجربه عملی بسیار کمی دارد. آخرین باری که چین جنگید در سال ۱۹۷۹ بود، یک درگیری کوتاه با ویتنام، و عملاً هیچ افسر یا پرسنل فعالی ندارد که تجربه رزمی واقعی داشته باشد. شی مطمئناً از تهاجم مشکلساز روسیه به اوکراین نیز درس میگیرد، که روی کاغذ، یک چالش بسیار آسانتر و قابل کنترلتر برای ارتشی بود که تجربه رزمی اخیر بسیار بیشتری نسبت به چین دارد.
همچنین گزینههای زیادی «کمتر از تهاجم» وجود دارد که شی میتواند برای اجرای آنها تلاش کند و به نظر میرسد چین به طور منظم برای آنها تمرین میکند، از جمله اقدامات «منطقه خاکستری» مانند محاصره یا تلاش برای اعمال عوارض گمرکی بر کالاهایی که از تایوان خارج یا وارد میشوند. تأثیر نهایی این اقدامات در طول زمان ممکن است به همان نتیجه یک تصرف کامل ختم شود، اما مبارزهای بسیار سختتر برای سیاستمداران ایالات متحده خواهد بود که در نظر بگیرند وارد آن شوند. آیا آمریکا واقعاً جان یک یا دو گروه رزمی ناو هواپیمابر را برای شکستن قرنطینه گمرکی تایوان به خطر خواهد انداخت؟
روسیه و بالتیک (آزمون ناتو)
پیشینه: سه کشور بالتیک از نظر وسعت و جمعیت کشورهایی کوچک هستند، و همین موضوع آنها را به هدفی وسوسهکننده برای روسیهای که به دنبال احیای قدرت خویش بوده، تبدیل میکند. هدف پوتین در هرگونه تهاجم به بالتیک دوگانه خواهد بود؛ هم بازپسگیری سرزمینی که معتقد است از نظر تاریخی باید بخشی از روسیه باشد و هم آزمایش ناتو و اروپا با هدف قرار دادن برخی از کوچکترین و منزویترین اعضای آن.
«گابریلیوس لاندس برگیس» که تا دسامبر گذشته وزیر امور خارجه لیتوانی بود، میگوید از سناریویی مانند «نیروی نجات» اعزامی به قطار متوقفشده کالینینگراد نگران است. او میگوید:
گاهی اوقات در مورد اینکه درگیری چگونه ممکن است به نظر برسد، سوءتفاهم وجود دارد.
او توضیح داد که روسیه ممکن است با انجام حملات کوچک اما پنهان، مانند قرار دادن یک بمب آتشزا در هواپیما یا ایجاد یک آتشسوزی در مرکز خرید، تلاش کند تا حساسیت همسایگان خود را نسبت به تهدیدات کاهش دهد. «جنگ به این شکل است؛ نه با سرازیر شدن صدها یا هزاران نیروی روسی، بلکه با چیزی بسیار معمولیتر. در این سناریوهای جنگ ترکیبی، پوتین تلاش میکند تا بندهای چهار یا پنج [معاهده ناتو] فعال نشود و در عین حال به اهداف خود برسد.»
خطرات: حمله به هر یک از سه کشور بالتیک – که همگی به عنوان بخشی از گسترش ناتو در سال ۲۰۱۴ به آن پیوستند – یک آزمون فوری برای تعهد ایالات متحده به معاهده ائتلاف دیرینه خواهد بود. «اِولین فارکاس» مدیر اجرایی موسسه مککین و مقام سابق پنتاگون میگوید:
این یک آزمون برای تعهد به بند پنجم پیمان ناتو توسط همه متحدان علیه روسیه خواهد بود.
این سؤالی است که از دوران جنگ سرد، رؤسای جمهور را به چالش کشیده بود:
آیا آمریکا واقعاً حاضر است خطر یک حمله هستهای به شهرهایی مانند شیکاگو یا سیاتل را برای دفاع از برلین غربی در آن زمان، یا امروز برای دفاع از ریگا، ویلنیوس یا تالین، بپذیرد؟
حمایت گاهی مشکوک دونالد ترامپ از اروپا و ناتو، این پرسش را به طور خاص برجسته و برای پوتین جذابتر کرده است. حتی اگر ایالات متحده از حمایت اولیه از حمله به کشورهای بالتیک شانه خالی کند، این احتمال وجود دارد که دیگر کشورهای عضو ناتو به یاری آنها بشتابند و در این صورت، روسیه با حمله مستقیم به متحدانی مانند لهستان، آلمان یا بریتانیا – کشورهایی که ایالات متحده تمایل بیشتری به دفاع از آنها دارد – واکنش نشان خواهد داد.
چرا جنگ محتمل است؟
پوتین سالهاست که به صراحت از تمایل خود برای بازسازی اتحاد جماهیر شوروی و امپراتوری روسیه، با بازپسگیری کشورهایی چون گرجستان، مولداوی، اوکراین و کشورهای بالتیک صحبت کرده است. علاوه بر این، او به شدت خواهان برهم زدن نظم لیبرال غربی است، چرا که از دیدگاه او، این نظم مسئول تضعیف روسیه است. هیچ چیزی به اندازه نشان دادن پوچ بودن ائتلافهای امنیتی غرب، با اجازه دادن به روسیه برای بازپسگیری یک یا همه کشورهای بالتیک، نمیتواند این نظم را سریعتر فرو بپاشد.
چرا جنگ نامحتمل است؟
سرنوشت هرگونه حمله روسیه به بالتیک، تا حد زیادی به مسیر جنگ در اوکراین بستگی دارد؛ جنگی که توان نظامی روسیه را سریعتر از آنچه هر کسی تصور میکرد، از بین میبرد. اوکراین اخیراً تخمین زده است که روسیه در این جنگ سهساله، یک میلیون تلفات (کشته، زخمی و مفقود) متحمل شده است. یک گزارش از مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی (CSIS) در بهار امسال نتیجه گرفت: «از ژانویه ۲۰۲۴، روسیه مقادیر زیادی از تجهیزات را فقط برای به دست آوردن چند متر از خاکش، از دست داده است.»
در ماه آوریل «ژنرال کریستوفر کاوولی» فرمانده یگان اروپایی ایالات متحده، در شهادت خود در کنگره گفت:
واشنگتن معتقد است؛ روسیه تنها در سال گذشته حدود ۳۰۰۰ تانک، ۹۰۰۰ خودروی زرهی، ۱۳۰۰۰ سیستم توپخانه و بیش از ۴۰۰ سیستم پدافند هوایی خود را از دست داده است.
هند-چین (پرتنشترین مرز)
پیشینه
مانند اختلاف مرزی با پاکستان، تنشهای طولانیمدت هند با چین به دوران استعمار بریتانیا بازمیگردد. بریتانیا و تبت در سال ۱۹۱۴ بر سر مرزی با هند به توافق رسیدند که چین هرگز آن را نپذیرفت. در سال ۱۹۶۲، نیروهای چینی تلاش کردند آنچه را که قلمرو هند محسوب میشد، اشغال کنند که به یک درگیری یکماهه با چند هزار کشته منجر شد. در پایان، چین مرز را دوباره ترسیم کرد و آن را «خط کنترل واقعی» نامید. درگیریهای بعدی در سال ۱۹۶۷ منجر به کشته شدن چند صد سرباز از هر دو طرف شد و در دهه ۱۹۸۰، یک درگیری دیگر زمانی که چین یک رزمایش نظامی هند را به اشتباه به عنوان حمله تعبیر کرد، به سختی جلوگیری شد. از آن زمان، نیروهای نظامی هر دو کشور به برخی از بزرگترین و پیشرفتهترین ارتشهای جهان تبدیل شدهاند.
مرز ۴۰۰۰ کیلومتری با هند، واقعیت ژئوپلیتیکی بزرگتری را برای چین نشان میدهد: این کشور در یکی از نامناسبترین جغرافیای جهان قرار دارد. چین با ۱۴ کشور همسایه زمینی، بیشترین مرز زمینی را در جهان دارد و با هفت کشور دیگر نیز مرزهای دریایی مورد مناقشه دارد. در کتاب «جستجوی چین برای امنیت» دانشمندان علوم سیاسی «آندرو جی. ناتان» و «آندرو اسکوبل» اشاره میکنند که این همسایگان شامل چهار مورد از هشت قدرت هستهای دیگر جهان هستند و چین از زمان جنگ جهانی دوم با پنج همسایه خود جنگیده است.
خطرات
از یک سو، به نظر میرسد که درگیری در این مناطق ارزش جنگیدن را ندارد؛ برخی از دورافتادهترین و کمسکونتترین درهها و گذرگاههای کوهستانی جهان که به «سقف جهان» معروف هستند و در برخی از کمجمعیتترین مناطق دو کشور از پرجمعیتترین کشورهای جهان قرار دارند. با این حال، مانند بسیاری از درگیریها، موضوع این نیست که جنگ از کجا آغاز میشود، بلکه این است که به کجا میتواند منجر شود. کارشناسان ژئوپلیتیک نگران اعتباری هستند که هر دو کشور به محض وقوع هرگونه درگیری، به سرعت آن را در معرض خطر میبینند. چین ممکن است جنگ با هند را برای بازداشتن دیگر دشمنان منطقهای ضروری بداند یا آن را راهی برای شرمسار کردن ایالات متحده با حمله به یک متحد کلیدی در منطقه هند و اقیانوس آرام قلمداد کند.
هرگونه درگیری احتمالی با یک عدم تقارن جدی روبهرو است: مراکز جمعیتی در هند بسیار بیشتر از چین در محدوده مهمات طرف مقابل قرار دارند. اما تا به امروز، تنشهای هند با چین برای ایالات متحده یک نعمت بوده است؛ همچنین این تنشها به هند کمک کردهاند تا از نظر منطقهای به ایالات متحده نزدیکتر شود و آنها را از وابستگی سنتی به خریدهای تسلیحاتی روسیه دور کند، چرا که روسیه و چین به یکدیگر نزدیکتر میشوند.
چرا جنگ محتمل است؟
به بیان ساده، این منطقه مستعد سوءتفاهمها و تشدید تنش است. امروز، تنش آنقدر عمیق و انفجاری است که سربازان چینی و هندی از حمل اسلحه در امتداد مرز منع شدهاند. در سال ۲۰۲۰، درگیری میان ارتشها در ارتفاعات هیمالیا در دره دورافتاده گالوان، نه چندان دور از محل جنگ سال ۱۹۶۲، با مبارزات وحشیانه تنبهتن، با مشت، سنگ، میلههای حصار و حتی چماقهای پیچیده شده در سیم خاردار انجام شد. در این درگیری، دستکم ۲۰ سرباز هندی کشته شدند که برخی از آنها با سقوط از کوه جان باختند و شاید تا ۴۰ سرباز چینی نیز کشته شدند.
عامل دیگری که میتواند جنگ را محتملتر کند این است که این دو کشور فاقد هرگونه اقدامات حفاظتی معمول، معاهدهها و کانالهای گفتگوی متعارف برای کاهش بحران هستند، همانطور که «خط تلفن داغ» مسکو-واشنگتن از اشتباهات محاسباتی در طول جنگ سرد جلوگیری کرد. چین به طور معمول و صریح از ایجاد چنین کانالهایی با ایالات متحده، هند و سایر کشورها خودداری کرده است، زیرا این اقدامات را تلاشی برای محدود کردن ناعادلانه قدرت خود میبیند.
چرا جنگ نامحتمل است؟
با وجود اینکه تنش در میدان ممکن است بالا باشد، به نظر نمیرسد که رهبری هند یا چین جنگ بر سر چنین قلمرو دورافتادهای را بخواهد و احتمالاً فشار بینالمللی سریع و جدی برای کاهش تنش وجود خواهد داشت. علاوه بر این، هر دو کشور با فشارهای اقتصادی عظیمی در داخل روبهرو هستند؛ هند باید رشد اقتصادی خود را حفظ کند، و چین در حال حاضر وارد سالهای پایانی رونق جمعیت در سن کار شده است. کلاری میگوید:
«تصور اینکه یک درگیری بزرگ با کشوری دیگر با جمعیت بیش از یک میلیارد نفر در آسیا، با حفظ اقتصاد سازگار باشد، دشوار است.»
اقدامات اخیر نشان میدهد که چین در واقع در تلاش است تا روابط خود را با یک هند محتاط تقویت کند.
شبهجزیره کره (جنگ بیپایان)
پیشینه
تقریباً سه نسل پس از آغاز جنگ کره، این جنگ هرگز به طور رسمی پایان نیافته است، و هر دو کره، یکی با اقتصاد توسعهیافته غربی در جنوب و دیگری با اقتصاد ابتدایی کشاورزی در شمال، این واقعیت را حس میکنند. منطقه غیرنظامی به طول ۲۵۰ کیلومتر بین کره شمالی و جنوبی آنقدر طولانی (حدود شش دهه) وجود داشته که به یکی از وحشیترین جنگلهای جهان با هزاران گونه مختلف حیات وحش تبدیل شده است. در امتداد لبههای آن، با فاصله حدود ۴ کیلومتر، منطقه غیرنظامی یکی از پرحفاظتترین و پردفاعترین مکانهای روی زمین است، با توپخانه و مینهای زمینی آماده، و تمام سئول در محدوده موشکی آسانِ کره شمالی قرار دارد.
خطرات
بسیار بالا. هیچ رژیمی در جهان وجود ندارد که ایالات متحده و غرب کمتر از آن در مورد اتفاقات، پویایی قدرت یا برنامههای آن بدانند تا «پادشاهی منزوی» کره شمالی. این کشور یک هدف اطلاعاتی بسیار دشوار است و به طور مداوم غرب را غافلگیر میکند. ایالات متحده هنوز ۳۰,۰۰۰ سرباز در شبهجزیره برای کمک به تأمین امنیت کره جنوبی دارد که همه آنها در ساعات اولیه هر جنگ بزرگی در تیررس هستند.
چرا جنگ محتمل است؟
کره شمالی یک کشور در حال فروپاشی تدریجی است که از قحطی رنج میبرد و از درون توسط وحشیگری دولت فلج شده است، و رهبری کیم جونگ اون هیچ کاری برای تغییر آینده آن انجام نداده است. برگ برنده او، تسلیحات هستهای اوست، که او را از سرنوشت دیکتاتورهایی مانند صدام حسین و معمر قذافی محافظت کرده است. اگر کیم یک فرصت یا ضعفی را حس کند، یا (درست یا غلط) یک تهدید وجودی برای حکومت خود از سوی غرب احساس کند، هر چیزی ممکن است.
شبهجزیره کره نیز منطقهای است که اگر هر یک از درگیریهای دیگر در این فهرست واقعاً رخ دهد، ممکن است پیامدهای ثانویه بسیار جدی را تجربه کند. برای مثال، اگر چین علیه تایوان اقدام کند یا ایالات متحده از دفاع از کشورهای بالتیک امتناع کند، میتواند باعث شود کشورها در مورد تعهدات امنیتی ایالات متحده علیه کره شمالی یا چین تردید کنند و کارشناسان اطلاعاتی میترسند که کره جنوبی یا حتی ژاپن ممکن است در پاسخ به دنبال دستیابی به سلاح هستهای باشند. نظرسنجیهای اخیر افکار عمومی در کره جنوبی نشان میدهد که ۷۰ درصد از مردم این کشور از توسعه زرادخانه هستهای خود حمایت میکنند؛ اعدادی و فشار سیاسی که اگر در مورد اینکه آیا ایالات متحده در یک درگیری از این کشور حمایت خواهد کرد یا خیر، تردید وجود داشته باشد، مطمئناً افزایش خواهد یافت.
چرا جنگ نامحتمل است؟
در حالی که کره شمالی تسلیحات هستهای و قطعات یک سیستم پرتاب را توسعه داده است، کاملاً مشخص نیست که چقدر باید در مورد توانایی خود برای پرتاب و فرود موفقیتآمیز یک سلاح هستهای مطمئن باشد. بر اساس ارزیابیهای اخیر، شبهجزیره کره به اندازه سالهای گذشته باثبات است و با حضور ترامپ در کاخ سفید که به طور مشهود دو بار میزبان او برای نشستها بود، کیم ممکن است به اندازه هر زمان دیگری احساس امنیت کند. فارکاس، مقام سابق پنتاگون، میگوید:
«من فکر نمیکنم کیم جونگ اون در حال حاضر به تسلیحات هستهای و یا حتی یک درگیری جدید نیاز داشته باشد.»
البته، ژئوپلیتیک نامشخص است و تاریخ به ندرت به شیوههای قابل پیشبینی رخ میدهد، بنابراین همیشه کارتهای ناشناس و، همانطور که «دونالد رامسفلد» وزیر دفاع سابق میگفت، «ناشناختههای ناشناس» در هنگام مواجهه با جهان آنطور که هست و نه آنطور که ما دوست داریم، وجود دارند. آنچه بسیاری را در واشنگتن و پایتختهای دوست نگران میکند این است که کشوری که زمانی بزرگترین نیروی ثبات در جهان بود (ایالات متحده) اکنون بزرگترین کارت ناشناس جهان به نظر میرسد.
در حالی که ایالات متحده احتمالاً در معرض خطر فوری ورود به یک درگیری بزرگ نیست، تعداد اندکی از پایتختهای خارجی میدانند چگونه باید «قلمرو ممکن» را در ارتباط با وضعیت کنونی منافع آمریکا هدایت کنند. متحدان و دشمنان چه برداشتی باید از لفاظیهای متخاصم، گاه عجیب و غیرقابل پیشبینی دولت ترامپ، و پیامدهای احتمالی آن برای تنشهای آمریکا در سالهای آینده داشته باشند؟ علاقه کاخ سفید به تبدیل کانادا به ایالت پنجاهویکم یا خرید گرینلند از دانمارک ــ دو کشوری که تاکنون از سرسختترین متحدان آمریکا در قرن بیستویکم بودهاند ــ تا چه اندازه جدی و عملی است؟
افزون بر این، برای نخستین بار در سال جاری رهبران اطلاعاتی ایالات متحده، کارتلهای مواد مخدر خارجی را بهعنوان نخستین تهدید علیه کشور معرفی کردند؛ با اشاره به خط انتقال فنتانیل و سایر مواد مخدر که همچنان سالانه بیش از پنجاه هزار آمریکایی را میکشد. دولت ترامپ نیز، دستکم در برخی روزها، درباره گسترش اقدامات نظامی در مکزیک ــ چه پنهانی و چه آشکار، با همکاری دولت مکزیک یا بدون آن ــ جدی به نظر میرسد.
در پسزمینه، همواره رقابت قدرتهای بزرگ جریان دارد. امروز ایالات متحده و چین در یک سری از حوزهها بیش از هر زمان دیگری به مرز تنش نزدیک شدهاند. کافی است به آسمان در شب نگاه کنیم؛ جایی که صدها ماهواره به دور زمین در حال گردشاند و برخی از آنها اکنون به نظر میرسد مسلح هستند یا دستکم توانایی آسیبزدن به دیگر اجسام مداری را دارند. تا امروز، «نیروی فضایی» ایالات متحده بیشتر به چشم یک موضوع طنز دیده شده تا یک عرصه جدی برای درگیری. کافی است پای صحبت هر مقام امنیت ملی بنشینید؛ دموکرات باشد یا جمهوریخواه، فرقی نمیکند. بحث خیلی زود به نگرانی آنها از عواقب زنجیرهای یک درگیری فضایی کشیده میشود.
شاید در نهایت بزرگترین خطر پیشِروی ما همان درگیریهایی نباشد که سالها استراتژیستهای ژئوپلیتیک در شبیهسازیها و گزارشها دربارهاش حرف زدهاند. خطر واقعی میتواند چیزی باشد که هیچکس انتظارش را ندارد؛ مثلاً یک توییت یا پست نیمهشب در Truth Social که ناگهان نظم جهانی را به هم بریزد.
«نویسنده: گَرِت ام. گِراف | مترجم: ابراهیم نتّاج | تصاویر: جولیو بوناسِرا برای پولیتیکو»