با 4 سطح خواندن کتاب آشنا شوید

این مقاله به این می پردازه که چجوری طبق چهارچوب کلاسیک مرتیمر آدلر، کتاب بخوانیم.

  1. سه شنبه ۷ بهمن ۹۹ ساعت ۱۱:۲۷ (۳ سال،۲ ماه قبل)

وقتی خواندن این متن رو تموم کنی، چهارچوبی برای خواندن در سطوح مختلف به دست میاری که می تونی فورا ازش استفاده کنی.

چجوری خوندن رو یاد می گیریم

قطعا خودت بلدی کتاب بخوانی. توی دبستان بهت یاد دادن.

ولی می دونی چجوری خوب بخوانی؟

تفاوتی بین خواندن با هدف درک کردن و خواندن با هدف معلومات وجود داره.

اگه مثل اکثریت مردم باشی، احتمالا هیچ وقت به چگونگی خواندن فکر هم نکردی. اینکه چطور می خوانی تفاوت عظیمی توی کسب دانش به وجود میاره.

خیلی از مردم دونستن اسم یک چیز رو با درک کردن اشتباه می گیرن. اینکه بدون درک کردن یه موضوع فقط اون رو بدونی صرفا به درد تقویت حافظت می خوره و سود خیلی کمی توی دنیای واقعی برات داره.

یه امر مفید: هر چیزی که راحت هضم بشه مثل خواندن برای کسب اطلاعاته.

خواندن روزنامه رو در نظر بگیر، با خواندنش واقعا چیز جدیدی یاد می گیری؟ وقتی بحث علم پشت موضوع باشه، واقعا نویسندش رو از خودت برتر می دونی؟ احتمالش خیلی کمه. این یعنی برای معلومات می خوانیش که یعنی صرفا اطلاعات اون فرد رو طوطی وار تکرار می کنی، طوری که انگار خودت نوشتیش.

بیشتر مردم اینطوری می خوانن اما بیشتر اون ها واقعا چیز جدیدی یاد نمی گیرن. این کار باعث نمیشه برتری خاصی پیدا کنی، توی شغلت بهتر بشی یا از یک سری مشکلات دوری کنی.

«خط کشی کتاب عملا تجربه ای از مخالفت یا موافقت های شما با نویسنده است. این اعلاترین درجه احترامی است که می توانی برای او قایل شوی.»

  • ادگار الن پو

یادگیری اطلاعات مفید نیاز به کار ذهنی داره. راحت نیست. بدون زحمت چیزی یاد نمی گیری. باید نویسنده هایی پیدا کنی که درباره موضوعاتی خاص، از تو دانش بیشتری داشته باشن. با کم کردن فاصله بین خودت و نویسنده، باهوش تر میشی.

کتاب خواندن

چهار سطح خواندن

مرتیمر آدلر عملا کتابی درباره چگونه خواندن نوشته. آدلر برای خواندن چهار سطح تعیین کرده:

1. خوانش ابتدایی

2. خوانش سطحی

3. خوانش تحلیلی

4. خوانش عمیق

چگونه خواندن ارتباط مستقیمی با دلیل خواندن داره

هدف خواندن، نوع خواندن رو مشخص می کنه. خواندن جدیدترین کتاب داستان دانیل استیل اصلا شبیه خواندن افلاطون نیست. اگر با هدف سرگرمی یا معلومات بخوانی، نوع خواندن (و احتمالا چیزی که می خوانی) تفاوت خیلی زیادی با وقتی داره که برای بالا بردن درکت از چیزی می خوانی. با اینکه خیلی افراد در خواندن کتاب برای سرگرمی و معلومات مهارت دارن اما افراد کمی هستن که توانایی خواندن برای کسب معلومات رو دارن.

قبل از اینکه بتونیم مهارت خواندنمون رو ارتقا بدیم، باید تفاوت انواع سطوح خواندن رو درک کنیم. به این دلیل بهشون می گیم سطح که بدون درک قاطعی از یک سطح، نمی تونیم به سطح بعدی بریم – به هم ارتباط دارن.

1. خوانش ابتدایی

این سطح از خواندنیه که توی مدرسه ابتدایی بهمون یاد میدن. همینکه داری این مطلب رو می خوانی یعنی اینکار رو بلدی.

2. خوانش سطحی

بهمون یاد دادن که نگاه انداختن و خواندن سرسری برای درک مطلب مضرن. لزوما این امر صحیح نیست. استفاده صحیح از این ابزار می تونه به بالا رفتن درک کمک کنه. خواندن سطحی باعث میشه بتونی به نقشه کلی نویسنده نگاه کرده و متوجه ارزش مطلب برای وقتی که بخوای عمیق تر بخوانیش بشی.

خواندن سطحی دو زیرمجموعه داره:

  • نگاه انداختن اصولی: روشی برای بررسی سریع کتاب از طریق 1)خواندن مقدمه، 2)خواندن فهرست، 3)بررسی محتوا و 4)خواندن داخل جلد. از این طریق اطلاعات کافی برای فهم فصل های کتاب با محوریت بحث نویسنده به دست میاری. به چند جا سرک بکش اما هیچوقت بیشتر از یک یا دو بند نخوان. سطحی خوانی باعث میشه تصمیم بگیری این کتاب ارزش وقت و توجهت رو داره یا نه؟ اگه نداشته باشه، می ذاریش کنار.
  • خواندن سرسری: توی این مرحله فقط می خوانی. به بحث فکر نکن، درباره چیزی نگرد و توی حاشیه چیزی ننویس. اگر چیزی رو نفهمیدی، به خواندن ادامه بده. اطلاعاتی که از این خواندن سریع به دست میاری، بعدا وقتی برگشتی و خواستی دقیق تر بخونی، کمکت می کنه. حالا دوباره باید تصمیم بگیری. حالا که درک بهتری از محتوا و ساختار کتاب پیدا کردی، می خوای درکش کنی؟

خواندن سطحی باعث میشه کلیت جریان رو متوجه بشی.

گاهی فقط همین رو می خوایم یا لازمه ولی گاهی هم بیشتر می خوایم. گاهی می خوایم درک کنیم.

3. خوانش تحلیلی

 فرانسیس بیک گفته بود:« بعضی کتاب ها را باید مزه کرد، بعضی را قورت داد و برخی را باید گاز زد و هضم کرد.»

میشه تصور کرد خوانش تحلیلی همون گاز زدن و هضم کردنه. این کار رو انجام میده.

خوانش تحلیلی مثل خواندن دقیق میمونه.

اگه خوانش سطحی، بهترین راه سریع باشه، این میشه بهترین راه با زمان کافی.

در این نقطه، شروع به درگیر کردن ذهن و زحمت کشیدن برای درک چیزیه که گفته شده. من شدیدا پیشنهاد می کنم از حاشیه کتاب برای صحبت با نویسنده استفاده کنی.

خوانش تحلیلی چهار قاعده داره:

  • دسته بندی کتاب بر اساس نوع و موضوع
  • بیان مختصر اینکه کلیت کتاب در چه بارست
  • برشمردن بخش های اصلی به ترتیب و ارتباط خودشان و بیان مختصر این بخش ها مانند کلیت
  • تعریف مشکل یا مشکلاتی که نویسنده سعی بر حلشون داره

احتمالا متوجه میشی با اینکه به چهار قاعده به نظر ساده میرسن، نیاز به تلاش دارن. خوشبختانه خوانش سطحی که قبلا انجام دادی، توی این مراحل بهت کمک میکنه.

بعد از خوانش تحلیلی، کتاب و دیدگاه نویسنده رو می فهمی.

ولی به این معنی نیست که موضوع گسترده تر رو درک کردی. برای این کار باید از خوانش تطبیقی برای روی هم گذاشتن دانشی که از چند کتاب درباره یک موضوع به دست آوردی، استفاده کنی.

خوانش عمیق

4. خوانش عمیق

به عنوان خوانش تطبیقی هم شناخته میشه و نماینده سخت ترین و چالش بر انگیزترین نوع خواندنه. خوانش عمیق شامل خواندن چندین کتاب درباره یک موضوع ثابت و قیاس ایده، ادبیات و مباحث اوناست.

این کار از طریق یافتن بندهای مرتبط، ترجمه ریشه کلمات، یافتن و مرتب کردن سوالاتی که باید بهشون پاسخ داده بشه، تعریف مشکل و انجام یک مکالمه با پاسخ، انجام میشه.

هدف فهم کلی یک کتاب خاص نیست بلکه درک موضوع و به دست آوردن دانش عمیق در اون بارست.

این کار برای پیدا کردن و پر کردن حفره های دانشته.

خوانش عمیق پنج مرحله داره:

  • پیدا کردن بندهای مرتبط - باید کتاب های مناسب و بعد مرتبط ترین بخش های اون برای پاسخ به نیازت رو پیدا کنی. پس قدم اول، خوانش سطحی همه کتاب هاییه که به نظرت مرتبط هستن.
  • یکسان کردن لغات نویسنده – در خوانش تحلیلی، باید کلمات کلیدی و طرز استفادشون توسط نویسنده رو پیدا کنی. روند کلی واضحه، اما سختیش اینجاست که احتمالا هر نویسنده برای ارائه مبحثش، از یک سری لغات و مفاهیم متفاوت استفاده کرده. حالا تو باید این اصطلاحات رو یکسان کنی. به طور خلاصه، باید ترجمه و یکدستشون کنی.
  • شفاف سازی سوال – به جای تمرکز بر مسائلی که نویسنده سعی بر حلشون داره، باید روی سوالی که دنبال جوابش هستی تمرکز کنی. همونطور که لغات خودت رو ساختی، باید نظریه خودت رو با پررنگ کردن مسائلی که نویسنده بهشون پاسخی داده، بسازی. باید طوری سوالت رو مطرح کنی که بشه نوشته بیشتر این نویسنده ها رو طوری تحلیل کرد که پاسخی براش داشته باشن. بعضی اوقات ممکنه نتونیم پاسخ سوالمون رو پیدا کنیم چون سوال نویسنده نبودن.
  • تعریف مشکل – اگر سوال شفافی پرسیده باشه که چند پاسخ داشته باشه، مشکل تعریف شده. پاسخ های متضادی که به زبان خودمون برگردونده شدن، باید به ترتیب ارتباطشون به همدیگه چیده بشن. درک چند دیدگاه درباره یک مسئله کمک میکنه ایده منطقیی از خودت پیدا کنی.
  • تحلیل بحث – نمی تونیم فکر کنیم می تونیم یک حقیقت بی نقص برای پاسخ به هر کدوم از سوالامون پیدا کنیم. پاسخ ما، درگیری پاسخ های متضاده. ارزش کار در بحثیه که با این نویسنده ها پیدا می کنی. حالا دانشی که داری غنیه.

تبدیل شدن به خواننده ای مصر

خواندن همون پرسیدن سوالات درست به ترتیب درست و به دنبال پاسخشون رفتنه.

چهار سوال اصلی وجود داره که باید از هر کتاب بپرسی:

  • این کتاب درباره چیه؟
  • چه جزییاتی و چجوری داره بیان میشه؟
  • این کتاب کلا یا صرفا بخشیش حقیقت داره؟
  • که چی؟

اگه فکر می کنی خیلی زحمت زیادیه، درست فکر می کنی. خیلی از افراد این کارو نمی کنن. همینه که تو رو خاص می کنه.

امیدوارم که بتونین از این مقاله برای مطالعه مفیدتر و موثرتر کتاب ها استفاده کنید. تو وبسایت خوره کتاب هر هفته کتاب معرفی میکنیم.



رپرتاژ آگهی برای سفارش رپرتاژ آگهی خودتان با ما تماس بگیرید. ایمیل: ads@nodud.com تلفن: 02188984760 - 02188984761 - 02188984762 بیشتر بدانید...